اما این روز ها احساس خوشایندی دارم از این انتخابات و این نتیجه اش. چرا که حس می کنم حالا پرت شدیم ـ لااقل برای چند روزی ـ در فضای واقعی . در فضای واقعی زندگی ایرانی. و آن ترس ، آن ترسی که می پوشاندندش در پیچه ی جملات مطنطن شان، آن ترس ایرانی ، آن ترسی که ریشه دوانده در اعماق وجود همه مان و کلمات بود که پناهگاهش شده بود در این مدت ؛ حالا به تمامی و قدر قدرتانه جلوه می کند پیش چشممان. و حالا همان ترس را می توانی به وضوح ببینی در چشمان این آدم های بهت خورده ای که مفلوکانه بنای حمایت از جنایت کاری نهاده اند در برابر جنایت کاری دیگر. این ترسی که اکنون پیروزمندانه زایش مجددش را با لبخندی طعنه وار به رخمان می کشد وقتی به کمک همو هیولایی می سازند از احمدی نژاد و دردمندانه فرشته می کنند هاشمی را. بی آنکه به خود زحمتی دهند که به یاد آرند اوصاف زندگی مان را در هنگامه جلوس سردار بر مسند ریاست جمهوری . و جولان کمیته را به یاد آورند در همان دوره . قتل ها را به خاطر آورند و چوبه داری را که در دانشگاه بنا کرده بودند تا نگذارند سروش سری به دانشگاه زند. و مروری کنند تاری و تیرگی زندگی تک تکمان را در همان دوران. و
و شاید گلایه کنی . گلایه کنی و بگویی که آن اوضاع برای همان دوران بود و تازه سردار را هم توان آن نبود که به مقابله برخیزد در برابر تاریکی حضور سنگینشان. می توانی بگویی حالا شرایط فرق کرده و ما نمی خواهیم بر گردیم به همان دوران قبلی. می توانی بگویی ... اما باور کن من هم همین ها را نقل کرده ام برایت. من هم طالب نیستم بر گردیم و پرتاب شویم به سیاهی و تباهی تیره ترین روز های حیاتمان. من هم می گویم حالا شرایط فرق کرده . و من هم می گویم که سردار اگر می خواست ـ با این که مطمئنم او هم کسی است که عین همان چکمه پوشان است ، گیرم با ظرافت و پیچیدگی های خاص خودش ـ باز نمی توانست در برابرشان قد علم کند. و دقیقا برای همین است برای همین بی چارگی و ناتوانی جایگاه ریاست جمهوری است که می گویم چه فرقی می کند احمدی نژاد بیاید یا سردار یا ... . و دقیقا برای همین است که می گویم اگر اوضاع فرقکی کرده به دلیل تحولات و در خواست ها و انفجار ما بوده در هشت سال پیش. و اگر هم بخواهد به پیش رود یا پس نکشد همه اش در دست خود ماست. اگر خود ما حاضر باشیم به حداقل هزینه دادن های شهروندانه تن دهیم. اگر بتوانیم اندکی ، تنها اندکی اداره ترسمان را در دست گیریم
دوست من! شهروندانند که از جامعه باز صیانت می کنند نه حکومت گران
و شاید گلایه کنی . گلایه کنی و بگویی که آن اوضاع برای همان دوران بود و تازه سردار را هم توان آن نبود که به مقابله برخیزد در برابر تاریکی حضور سنگینشان. می توانی بگویی حالا شرایط فرق کرده و ما نمی خواهیم بر گردیم به همان دوران قبلی. می توانی بگویی ... اما باور کن من هم همین ها را نقل کرده ام برایت. من هم طالب نیستم بر گردیم و پرتاب شویم به سیاهی و تباهی تیره ترین روز های حیاتمان. من هم می گویم حالا شرایط فرق کرده . و من هم می گویم که سردار اگر می خواست ـ با این که مطمئنم او هم کسی است که عین همان چکمه پوشان است ، گیرم با ظرافت و پیچیدگی های خاص خودش ـ باز نمی توانست در برابرشان قد علم کند. و دقیقا برای همین است برای همین بی چارگی و ناتوانی جایگاه ریاست جمهوری است که می گویم چه فرقی می کند احمدی نژاد بیاید یا سردار یا ... . و دقیقا برای همین است که می گویم اگر اوضاع فرقکی کرده به دلیل تحولات و در خواست ها و انفجار ما بوده در هشت سال پیش. و اگر هم بخواهد به پیش رود یا پس نکشد همه اش در دست خود ماست. اگر خود ما حاضر باشیم به حداقل هزینه دادن های شهروندانه تن دهیم. اگر بتوانیم اندکی ، تنها اندکی اداره ترسمان را در دست گیریم
دوست من! شهروندانند که از جامعه باز صیانت می کنند نه حکومت گران