سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

خوب شد بهشت نيست


فكر مي كنم اگربهشت بود،‌بو مي داد. بوي مسجد،‌بوي ريش،‌بوي مرد. فكر مي كنم اگر بهشت بود بوي عبوس صداي افتادن دانه دانه هاي تسبيح عابدان ابرو در هم كشيده را مي داد. بوي سيلي سخت پدر غيرتمند را مي داد بر صورت استخواني كودك نحيف كودكي كرده. اگر بهشت بود بوي حيراني چشم هاي وق زده جنازه هاي تكه تكه گيج را مي داد؛ بوي اشك دخترك بهتان خورده را مي داد پيش از سنگسار. . . . فكر مي كنم اگر بهشت بود بوي خفگي زندگي مرا مي داد.
خوب شد بهشت نيست و من ديگر نبايد تحمل كنم. خوب شد بهشت نيست و من يك روز تمام مي كنم. يك روز واقعا خلاص مي شوم.


۳ نظر:

me گفت...

خوب می نویسی، این دو سه تای آخری قشنگ بودند، وقت کردی سری به ما هم بزن...
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهروزی تو با ما شهره آفاق بود
مقاله ات چی شد مرتیکه گشاد؟

ناشناس گفت...

haste pedare bi enerji!

ناشناس گفت...

Your are Excellent. And so is your site! Keep up the good work. Bookmarked.
»