شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۶

بوم

من تشنه ام! خون می خواهم. دلم یک عالمه خون می خواهد. یک دریا خون. خب قبول که کونش را ندارم هیچ کدام از این گه هایی که اینجا می نویسم را بخورم. ولی همین یک دانه اعدام و همین یک دانه جاکش رادان و همین چند تا دانه عکس اراذل و اوباش کنان کافیست تا من آرزوی دریا دریا خون بکنم. با اینکه می دانم اگر یک وقتی جنگی چیزی بشود همین جاکش ها خواهر همه مان را عروس می کنند ولی باز هم هر وقت که صدای طبل جنگ دور می شود یک جورهایی دلم می گیرد... متاسفم! ما شرقی ها متمدن بشو نیستیم... من تشنه ام ...
پ.ن: انقدر ننوشتم که قلمم خشکیده. ته قلمم گوز هم نمانده برایتان بنویسم

۴ نظر:

ناشناس گفت...

انقدر دنبال ادرس جديدت گشتم كه ...
خوشحالم كه هستي ...
من مدتهاست وبلاگتون رو مي خونم شما منو نميشناسيد اما من اشنايي دوري با شما دارم ...
اگر نسيم رو ميبينيد بهش بگيد يادي از من هم بكنه ...
موفق باشيد
عاطفه
www.feoda.blogfa.com

ناشناس گفت...

سلام
بالاخره موفق شد بيام
بلاگرتون كمي قاطيه ... كلي طول كشيد تا پستها اومد .
...................................
راجع به سوالت :
به نظر خيلي عاشقانه مي اد .. خودم هم راجع بهش اينطور فكر ميكنم .. ( ببخشيد يادم رفت بگم كه از ديدن پستت به شدت ذوق كردم (
خيال مي كنم به خيليها اين توضيحو دادم و البته بسياري هم قانع نشدن .. منتطقي نيست .. به نفعت نيست .. اتلاف وقته ..
اينارو ديگران مي گن .. ديگراني كه از خط زندگي من .. عشق من .. فرسنگها دورن .. من معمولا تلاش نمي كنم كسي رو قانع كنم .. چون لزومي نداره چون ديگران به جاي من نيستند .. چون من مدتهاست از قلبو روحو نفسو زمان .. زنگي ام با او پيوند خورده .
خيلي زملن گذش تا فهميدم در قبال چيزي كه مي گيري قاعدتا بايد چيزي بدهي .. از زماني كه مي گزاري بگير تا سكس .
باز هم بيا
به سوالاتت نياز دارم
بدرود

ناشناس گفت...

مجدد سلام
من اومدم بگم
تبريك بابت ازادي قريب الوقوع دوستان در بند
شيريني يادت نره
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عاطفه

شاه رخ گفت...

می فهمم
می فهمم این اعصاب خوردیا رو