یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

اتفاقا ما قهرمان می خواهیم




مدتی است تکرار می کنند که دوره ی قهرمان گرایی تمام شده . قصه اش به سر رسیده . می گویند ما دیگر قهرمان نمی خواهیم و ... . حتی خودش، خود گنجی هم گاه و بیگاه هم نوا می شود با آن ها.
اما من یکی نمی توانم درست و حسابی به خودم بقبولانم آن چه را که می گویند. راستش را بخواهی کم کم دارم حس می کنم این هم از آن دست جملاتی است که یکهو، بی هیچ دلیلی ـ شاید تنها به دلیل ترس و بزدلی و بی مسولیتی ـ، چوپیچه می شود میان شان و میانمان . بی هیچ دلیل عقل و حس پسندی مقبول می افتد و بعد خودش می شود دلیل همه ی استدلالاتشان. دلیل همه چیز. انگار این یکی هم از همان دست جملات است و به سیاق همان جملات است که جلایی یافته و شده ورد زبان آدم ها
مثلا عادت کرده ایم بشنویم " دموکراسی تدریجی و گام به گام ( تو بخوان لاک پشت وار) به دست می آید" و درواقع طوری عمل می کنیم که " دموکراسی باید لاجرم تدریجی حاصل شود و سال ها طول بکشد". خیلی هم دور نیست زمانی که می خواستند به بهانه همین " بایدِ گام به گامی" زهر تلخ هاشمی را به جای انگبین دموکراسی به خوردمان دهند. من نمی فهمم اگر آن روزها در غرب، در آن شرایط فنی و تکنولوژیک عقب افتاده،با آن روش اطلاع رسانی کند و فرسوده، بی آنکه نمونه ای آماده موجود باشد و بدیلی فراهم ، بی آنکه تجربه ای از آن دست در جایی دیگر رخ داده باشد ، بی آنکه راه مشخص باشد و طریق معین؛ دموکراسی سالیان سال طول کشید که زاییده شود.چرا امروز، با این همه پیشرفت فنی،با این انفجار فن آوری ارتباطات، با این همه گیری و مطلوبیت و خواستنی بودن دموکراسی در میان آدم ها، و با این همه سال که نبرد کرده ایم برای رسیدن به شاهد دموکراسی باز باید زایشش سال ها طول بکشد اینجا؟ تازه، به بهانۀ همین "باید موهومی" در برابر همه ی تحول خواهی ها و دگرگونی طلبی ها مان می ایستند
ماجرای " دوران قهرمان گرایی به پایان رسیده است " هم گویا از همین دست قصه هاست. درست که ما هم معتقدیم زمانۀ اسطوره گری و منجی گرایی باید به سر رسد. که ما منتظر آمدن شیر آهن کوه مردانی رویینه تن و پولاد پیکر نبوده و نیستیم. مردانی آسمانی، خوبانی مطلق و مقدس، که پلیدی و پلشتی روزگار بر روح فرا انسانی شان کارگر نیست هم چون تیر و تیغ زمینی بر پیکر شان. نخیر، ما هم می خواهیم این اسطوره های پوشالی فرو بپاشند و تنها باقی بمانند در داستان ها و دعاهای ملت ها. بشوند ذخایر تاریخی ملل. ما هم می کوشیم خارج شویم ازدنیای آسمانی رنگارنگ افسانه ها و قدم نهیم به دنیای واقعی انسان زمینی. ما هم می خواهیم فریاد بر آوریم دیگر بزرگ شده ایم. دیگر نوع بشر بالغ شده است.دیگر نمی توانید آدم ها را ، آدم های مدرن و امروزی را بفریبید با آن خلسۀ دیندارانه تان.ما هم می خواهیم بگوییم قهرمانان دنیای مدرن آدم هایی هستند، زنان و مردانی هستند از جنس خودمان. از پوست و گوشت و استخوان. ما هم می خواهیم بگوییم قهرمانان دنیای ما فقط و فقط آدم ها هستند. آدم هایی همانند همان ریز علی و پترس کتاب درسی مان.آدم هایی گاه مشهور و گاه گمنام . که همه شان با هم شریکند در آدم بودن،در زمینی بودن، در مقدس نبودن
و دقیقا برای همین هاست که نیاز داریم به قهرمانانی چون گنجی.چون بسیاری از زندانی های سیاسی. حالا که ترس زبان مان را بند آورده و استبداد دهانمان را دوخته.حالا که به خیال خود توان و رمق قدم از قدم برداشتن را نداریم.حالا که پرت شده ایم در ورطه یاس و نومیدی ؛ دقیقا همین حالا نیاز داریم به آدم هایی که امیدوارمان کنند ،که شجاعتشان زبان بند آمده مان را باز کند، که دیدن شهامت شان توان از دست رفته مان را به مان برگرداند
و دقیقا همین حالا قهرمانانی را می خواهیم که صدا باشند، صدای آن چیزهایی که تشنه شانیم.صدای آن چیزهایی که حق داریم بشان برسیم.صدایی همچون صدای گنجی. همچون این صدا که " صدای زندگی مسالمت آمیز، تحمل دیگری، عشق به انسانیت، ایثار برای مردم، حقیقت طلبی، آزادی‌خواهی، دموکراسی خواهی، احترام گذاردن به مخالفان، پذیرش سبک‌های مختلف زندگی، تفکیک دولت از جامعه‌ی مدنی، تفکیک سپهر خصوصی از سپهر عمومی، تمایزِ نهاد دین از نهاد دولت، برابری تمامی انسان‌ها، عقلانیت، فدرالیسم در چارچوب ایران دموکرات، نفی خشونت و... است" این صدا ، صدای همه چیز هایی است که ما مستحقش هستیم
اتفاقا ما قهرمان می خواهیم ؛و شما در اتاقک های قدرت کز کنید، به شغل دایمی ریاورزی و فریبکاری تان مشغول باشید، دست به دعا بردارید که منجی از راه برسد و بعدش هم بگویید که دوره قهرمان گرایی تمام شده است

۴ نظر:

rdt گفت...

دموکراسی زمان می برد، اگر سعی کنی یک دفعه بیاوری همان می شود که شد. مثل یک تکه وسیله نیست که بخری. تا فرهنگش بوجود نیاید (که نیامده) فقط ظاهرش هست. اگر قرار است مردم از دموکراسی صیانت کنند، پس دموکراسی به مردم وابسته است نه دولت و حکومت. و مردم به سختی واقعا یاد می گیرند. و این طول می کشد. جایی که نه تنها تو بلکه روشنفکران جامعه هم هنوز دموکراسی را درک نکردهاند و به هر چیزی که خوششان بیاید تفسیر می کنند، و فقط آن قسمت را که خودشان دوست دارند را می بینند و حاظر نیستند بقیه اش را قبول کنند، مثل حق ((اکثریت)) چه انتظار بی جایی از مردم عادی داری؟

قهرمان می خواهیم. به نظر من منظور آنهایی که میگویند قهرمان نمی خواهیم این است که نباید منتظر بود تا قهرمانی ظهور کند، بلکه باید خودمان عمل کنیم! خودمان شروع کنیم. فکر کنم تحت احساسات درش جو گیری شدی و جمله را سطحی و دلبخواه تفسیر کردهای.
(می دونی که مخالف احساس نیستم. :)

ک.

ناشناس گفت...

avvaln shojaat bedoone tamashachi kare ahmaghaneyeeie
hame vaghti shoja mishan ke tanashachi dashte bashan
vaghti to hatta ye roozname ya web ham nadari ke mardom karato bebinano beshnavan mardomam miran be ooni ke to be khatere efshagarie dar karhash rafti zendan ray midan in ke mese rooz roshane
sanyan jesarat hamoon ghadr ke forsat afarine forsat soozam hast mese 30 khordade 60
dar natije to kheili khosh khiali

ناشناس گفت...

همه چيز بسته به زمان داره،
و زمان وقتی معنی داره که ما باشيم،
و اگه ما باشيم، و در عين حال نباشيم(شعور و اگاهی)
دموکراسی معنی پيدا نميکنه،
سرعت رشد دموکراسی هم به شعور و اگاهی بستگی داره،
وقتی يه آدم اينقدر نمی فهمه که خودشم "مقدسه"(اين کلمه جای بحث داره)
(هميشه نبايد مقدسو واست بسازن که)
اونوقت چطور ميخوای بدونه که دموکراسی واقعاً يعنی چی!

ناشناس گفت...

انصافا نه اینکه از جو گیر شدنت تعجب کنم اما از هرکی انتظار داشته باشم اینجوری جو گیر بشه از تو انتظار نداشتم در حد گرانفر جو گیر شی ! جم کن اون کس شعر های آخر متنت رو . هوی ! شتره ، چرا رم کردی ؟ ایثار ؟ عشق به انسانیت ؟؟ حقیقت طلبی ؟؟؟ اوووووووووووووووووووووووووه
هی ! تو با اونای دیگه فرق داری ، بیدار شو ، تو رسالت اون دوتا رفیقت در بهشت کردن ایران رو نداری .
خاک عالم بر سرت !
اگه قرار اینجا رو بکنی تریبون جنبش دموکراسی خواهی ایران (!) یا دیگه نمی یام (خیله خوب ، می دونم اصلا مهم نیستم )یا هر بار کلی می رینم بهت
حلا در مورد اون قضیه که تو کامنت " تنهابهانه ایست " بهش اشاره کردم مطمئن شدم
بمیر !