جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۷

تاکسی

خیابان وحشتناک شلوغ بود. ماشین ها بدجوری توی خیابان چپیده بودند. خیابانی که زورکی دوتا لاین داشت حالا از زور ترافیک سه بانده شده بود. اگر هم راه داشت چهار بانده اش می کردند. می توانستم مسیر را پیاده بروم. فرق زیادی بین پیاده رفتن و سواره رفتن نبود. اما کون پیاده رفتن را نداشتم. بی کار هم که بودم. فرقی نمی کرد که توی ماشین علاف باشم یا جای دیگر. سوار اولین ماشینی که جای خالی داشت شدم.
مرد مسافر داشت می گفت:" هرچی به خانمم گفتم به این یارو رای نده تو کَتش نرفت. گفت الا و بلا این یارو می خواد واقعن عدالت برقرار کنه. هی گیرداد به سادگی قیافۀ یارو. تَهش حریفش نشدم."
راننده گفت:"آقا بلا نسبتِ شما، ما هم خریت کردیم رفتیم به این الدنگ رای دادیم. کف دستمونو بو نکرده بودیم که قراره چه بلایی سرمون بیاره. گوشت کیلو فلان قدر. بنزین سهمیه بندی. خریت کردیم آقا"
مرد گفت:" هی گفتم بابا تو مثلن معلمِ مملکتی. از تو بعیده"
راننده گفت:" حالا چی میگه؟"
مرد گفت:" اونم مثه شما. پشیمونه. اما سودی که نداره"
راننده گفت:"واقعن. وقتی پدر صاب بچه در اومد، حالا پشیمون بشیم یا نشیم فرقی نمی کنه." بعد با لحنی که به آدم حالی کند دارد شوخی می کند گفت:" اما واقعن باریکلا. با اینکه زنه ولی تونسته بفهمه اشتباه کرده. این خودش جای باریکلا داره". و برگشت و چشمکی حوالۀ مرد کرد.من ناخودآگاه قهقهه زدم.
نمی دانم حرف راننده برای زنی که روی صندلی جلو نشسته بود، گران در آمد یا خندۀ من یا هردو. با تندی گفت:" خجالت بکشید آقا. دیواری کوتاه تر از دیوار خانوما پیدا نمی کنید."
راننده انگار که قافلگیر شده باشد گفت:" شوخی کردم به وَ لله! منظوری نداشتم به خدا. آقایون گرفتن که شوخی کردم"
ما حرف راننده را تایید کردیم. اما از دلخوری زن چیزی کم نشده بود:" نمی دونید که ما ها چی می کشیم. همه چی واسۀ شما ها شوخیه. جای ما نیستین که بفهمین چی می کشیم"
چند دقیقه ای با همین حرف ها گذشت. راننده عذر می خواست و زن دق دلی اش را از تبعیض ها و تحقیر ها و حتا متلک های سر خیابان و انگولک های توی جمعیت، سر او خالی می کرد. معلوم بود که راننده از گهی که خورده بود پشیمان شده.
مرد مسافر گفت:" ما ها هم باید قبول کنیم که داره به خانوما ظلم می شه. تو همۀ زمینه ها." ما تایید کردیم. بعد مرد شروع کرد به تعریف کردن از خودش. که من الم و بلم و با زنم این طور رفتار می کنم و اون طور رفتار نمی کنم.
راننده گفت:" منم زنمو رو سرم میذارم. وقتی عروسی کردیم بهش گفتم لازم نیس بری سرِ کار. چِشَم کور دندم نرم زن گرفتم، خودم خرجشو می دم."
مرد مسافر گفت:"آقا اصلن دیدگاهمون غلطه. همش نگاه ابزاری به زن داریم. این خانوم هم جای خواهر ما. ولی مردا وقتی یه زن می بینن یه جوری برخورد می کنن که انگار بندۀ خدا یه جورایی می شنگه. امنیت رو از جامعه گرفتن." زن چیزی نگفت. من با کف دست زدم به پیشانی ام و نگاهم را دوختم به پیاده رو.
راننده گفت:" گل گفتی آقا. بعضی جوونا یه طورایی به زن و بچۀ مردم نیگا می کنن انگار خودشون مادر خواهر ندارن. فساد بیداد می کنه آقا."
زن ساکت بود و من داشتم پشتِ سرِ دختری را دید می زدم. اکثر زن ها از پشت و از نمای دور واقعن زیبا هستند. باید اعتراف بکنم که من اسیر پَسِ گردن و کون زن ها هستم. از این حیث این یکی هم مثل بقیه بود. اصلن دروغ چرا؟ بهتر از بقیه بود. چنان کون جذابی داشت که آدم هوس می کرد دوتا دستش را قابِ دو لُپِ کونش بکند و چنان با فشار دستش را مشت بکند که جای ده تا انگشتش روی آن باقی بماند. حساب کردم با این سرعت فس فسی و این ترافیک تا چند دقیقه دیگر به او می رسیم و می توانم چهره اش را هم ببینم. اما از بختِ بد من، پیچید توی کوچه ای و از نگاهم گم شد.
مرد داشت از قاچاق زن های ایرانی به دوبی می گفت و اینکه همۀ این فساد هم کار دولت است و راننده هم از بی غیرتی مردم می نالید. مرد هم از این می گفت که همه اش تقصیر خودمان است و جرات مبارزه نداریم و هر کسی می خواهد خودش رئیس باشد و راننده از بی جربزه گی ایرانی ها می گفت و از رضا شاه و از اینکه سر ایرانی باید دیکتاتور باشد تا آدمش کند. زن ساکت بود و من بیرون را دید می زدم . رسیدیم به مقصد. مرد و راننده کمی سر کرایه بگو مگو کردند و بعد کرایه ها را دادیم و هر کسی راهش را گرفت که برود پی کار خودش. موتورسواری که از کنار زن داشت رد می شد داد زد:"بخورمت یا بکنمت"

۱ نظر:

Sedi Bigdeli گفت...

نسبت به این نوشته هم همون حسو داشتم. به این لینک یه سری بزن، به پست نگاه نکن کجا می زنی فقط بزن. اینو یه دوست خبرنگارم نوشته(خبرنگار اعتماد). همون لحن وفضا رو داره ولی حس بدی که نوشته های تو بهم می ده نداد.خیلی باهاش راحت بودم و از دیالوگا حال کردم. با اینکه عینا همون ادبیاته. نمی دونم دلیلش چیه. فکر می کردم به این خاطر با نوشته های تو مشکل دارم که نویسندشو می شناسم ولی حالا می بینم این طرفم می شناسم و همچنین حسی ندارم.
http://doosie.blogfa.com/